میترسم بگویم بعد از دانستن انجام ندهی


میترسم بگویم بعد از دانستن انجام ندهی

دست‌نوشته ای از شهید سیدرضا پورموسوی در خصوص حق مسلمان بر برادرِ مسلمان

نقل شده شخصی به حضرت امام صادق علیه‌السلام گفت: مسلمان چه حقی بر برادر مسلمان دارد؟
حضرت فرمودند: برای هر مسلمانی بر برادر خود هفت حق واجب و لازم است که اگر یکی را ضایع نماید از ولایت خدا و اطاعت او خارج می‌شود.
آن شخص گفت تفصیل آنها چیست؟
حضرت فرمود: می‌ترسم بگویم بعد از دانستن انجام ندهی
آن شخص گفت از خداوند نیرو می‌خواهم در انجام وظائف.
حضرت فرمود:
۱- کوچکترین آن حقوق این است که هرچه برای خود می‌خواهی برای او نیز همان را بخواهی و آنچه برای خود دوست نمی‌داری برای او هم دوست نداشته باشی
۲- اینکه باعث خشم و ناراحتی او نشوی و در پی جلب رضایت برادر ایمانی خود باشی و فرمانش را پیروی کنی.
۳- به جان و مال و زبان و دست و پای خود او را کمک نمایی
۴- راهنمای او باشی و چون آئینه باعث برطرف کردن آن عیوب او گردی.
۵- مبادا او به گرسنگی و تشنگی و بی‌ پوشاکی بگذراند در صورتی که شکم تو آکنده از غذا و بدنت پوشیده از لباس باشد.
۶- اگر تو خدمتگزار و نوکر داری و او کسی را ندارد، خدمتگزار خود را بفرستی تا کارهای او را انجام دهد
۷- سوگند او بپذیری و تصدیق کنی، در هنگام مریضی به عیادتش بروی، بر جنازه‌اش نماز بگذاری، اگر فهمیدی احتیاجی دارد قبل از آنکه درخواست کند خواسته‌اش را برآوری.

توضیح بیشتر:

«معلی بن خنیس از امام صادق (که درود خدا بر او باد) نقل می‌کند، که به امام عرض کردم حق یک مسلمان بر مسلمان دیگر چیست؟
حضرت فرمود: هفت حق واجب است که اگر یکی از اینها را ضایع کند از ولایت خدا خارج شده و از خدا و نور الهی در این انسان نصیبی وجود ندارد. من خوف این دارم که تو علم پیدا کنی اما عمل نکنی و حقوق را ضایع کنی.
به امام(ع) عرض کردم: توکل بر خدا، شما بفرمایید و ما هم سعی می‌کنیم عمل کنیم.

حقّ اول / آنچه را برای خود دوست می داری برای او هم دوست بداری

«قَالَ أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهَ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ» آسانترین آنها این است که آنچه برای خودت دوست داری برای برادر مؤمنت هم دوست داشته باشی، و آنچه برای خود نمی‌پسندی برای او هم نپسندی.
این اولین حقّی است که یک مومن بر مؤمن دیگر دارد. ما چه مقدار از این حق را در خودمان پیاده می‌کنیم؟!

ما خوشمان نمی‌آید کسی پشت سر ما حرف بزند. ببینید اگر امروز به شما بگویند دیروز یک نسبت دروغی به شما دادند، چقدر انسان ناراحت می‌شود؟! اما خودمان به خودمان اجازه می‌دهیم پشت سر دیگران حرف بزنیم، کسی را به راحتی ضایع کنیم.
‌در زندگی‌ مرحوم امام(رضوان الله علیه) من از پیرمردهایی که از همان ایام جوانی امام جلساتی با ایشان داشتند و گاهی اوقات در برخی از جلسات تا نیمه شب ادامه داشته که می‌گفت جلسات ما هم علمی و هم تفریحی بود. می‌گفت ما با اینکه خیلی هم مورد علاقه امام بودیم تا می‌آمدیم اسم کسی را ببریم، امام غضب می‌کرد، اصلاً اجازه نمی‌داد اسم کسی برده شود، بعد هم می‌گفت در همان جلسه‌ بلند می‌شد می‌رفت نماز شبش را می‌خواند که مبادا به او لطمه‌ای وارد شود.

ما باید مقداری این را در خودمان ملکه کنیم، حتّی الإمکان از زندگی داخلی خودمان شروع کنیم. همسر‌مان می‌گوید امروز فلانی این را گفت، انسان اجازه ندهد که شروع کند حرفی را از دیگری بزند و بعد هم بخواهد قضاوت کند که چه مقصودی دارد؟ به بچه‌هایمان اجازه ندهیم که حرف دیگران را در منزل بزنند. چطور ما نمی‌خواهیم در مورد ما بدگویی و غیبت کنند، همین اندازه هم آن مؤمنی را حفظ کنیم که الآن پیش ما نیست. کسی می‌‌خواهد أسرار او را برای ما بگوید، بلافاصله مخالفت کنیم.

حق دوم / او را نارحت نکنی

بعد می‌فرماید «وَ الْحَقُّ الثَّانِی أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِیعَ أَمْرَهُ»؛ کاری نکنی که او عصبانی و غضبناک شود، ناراحتش نکنی؛ بلکه کاری کنی که از تو خوشنود شود، کاری کنی که او خوشحال و راضی شود.
این هم باز مطلب مهمی است که اینقدر در اسلام تأکید شده که انسان نباید بگذارد برادر مؤمنش غضب کند و ناراحت شود. این هم مرتبط با همان حق اول است، اما در یک جهاتی مقداری از او جدا می‌شود.

یک وقتی هست که انسان می‌آید مطلبی که دیگری گفته و اگر این برادر مؤمن بشنود خیلی ناراحت می‌شود، من هم می‌خواهم روی دوستی و اظهار علاقه‌ی به او بگویم، می‌‌گویم من ناراحتم فلانی این مطلب را در مورد شما گفته است.
اینجا دو حق را زیر پا گذاشته؛ یک حق اینست که من چرا حرف او را اینجا نقل می‌کنم، دوم اینکه یک مؤمنی را با این مسئله ناراحت می‌کنم. دو حق را ضایع کردم. ما باید در ارتباطات‌مان سعی کنیم مطالبی و حرف هایی رد و بدل شود که موجب غضب دیگری نشود.


حق سوم / در حد توان به او کمک کنی

بعد امام(ع) می‌فرماید: «وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِینَهُ بِنَفْسِکَ وَ مَالِکَ وَ لِسَانِکَ وَ یَدِکَ وَ رِجْلِکَ» کمکی به او کنیم، به نفس، به مال، زبان، دست و پا. این کنایه است که با تمام وجود کمک کنیم. اگر می‌توانی کمک مالی کنی، کمک مالی کن، اگر با زبانت می‌توانی او را کمک کنی، کمک کن، جایی که باید او را حفظ کنی تو از گفتار خودت استفاده کن و او را حفظ کن، نگذار او از بین برود.

باز نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که ما از جهت فقهی می‌گوئیم ولو قرض گرفتن مکروه است، اما خود قرض دادن مستحب است. وقتی انسان این روایات را نگاه می‌کند حتی تعبیر به «حقوق واجب» شده، این معنایش اینست که اگر یک مؤمنی نیاز به یک مالی دارد و مال پیش من هست، بر من واجب است که به او بدهم و بحث قرض هم نیست، واجب است از مال خودم یک مقداری به او بدهم، دیگر بحث خمس و زکات و … نیست.

مگر اینکه ما بگوییم این کلمه «واجب»؛ شدت اهمیت را می‌رساند، وجوب را به معنای وجوب لغوی بگیریم، که خیلی خلاف ظاهر است. واجبات یعنی به عنوان لازم است و اگر ندهی معاقَب هستی.
حالا اگر بچه یک مؤمنی مریض است، یا خودش مریض است و نیاز مالی دارد، من هم یک مقدار مال دارم، خمس و زکات و … را هم داده‌‌ام، باز هم اسلام می‌گوید باید به او کمک کنم، باز هم مقداری که حاجت او را برطرف کند در آن مقداری که در توان انسان هست باید به او کمک کنم.


حق چهارم / راهنما و آیینه او باشی

«وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَکُونَ عَیْنَهُ وَ دَلِیلَهُ وَ مِرْآتَهُ»؛ حق چهارم اینست که چشم او باشد، اگر یک جا می‌بیند که این مؤمن مسلمان در چاه می‌افتد به او بگوید. چشم او باشد، یعنی وقتی یک چیزی را دید، این چیز اطلاعش برای آن مؤمن واجب است به او بگوید، اگر یک جایی علیه او توطئه می‌کنند به او بگوید، این مانعی ندارد. یک جایی توطئه‌ قتل یا هتک ححرمتش را می‌کنند، می‌خواهند حیثیتش را از بین ببرند، یا ضربه‌ای به او وارد کنند، این عین او باشد، سمع او باشد، راهنما و مرآت او باشد.

حق پنجم / حواست به گرسنگی و تشنگی او باشد

«وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ یَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ یَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ یَعْرَى»؛ حق پنجم؛ تو سیر باشی اما او گرسنه باشد، تو سیراب باشی اما او تشنه باشد، تو لباس داشته باشی و او عریان باشد. ببینید امام(ع) تا چه حد سفارش کرده است!

حق ششم / در انجام کارها دست او را بگیری

«وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ یَکُونَ لَکَ خَادِمٌ وَ لَیْسَ لِأَخِیکَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَکَ فَیَغْسِلَ ثِیَابَهُ وَ یَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ یُمَهِّدَ فِرَاشَهُ»؛ اگر تو خادمی داری و او ندارد، خادمت را بفرست که در کارها به او کمک کند.

حق هفتم / سوگند او را باور کنی و نیازش را پیش از خواهش اجابت کنی

«وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَ تُجِیبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِیضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ یَسْأَلَکَهَا وَ لَکِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ وَصَلْتَ وَلَایَتَکَ بِوَلَایَتِهِ وَ وَلَایَتَهُ بِوَلَایَتِکَ»؛
حق هفتم این است که سوگند او را باور کنى(به سوگندش وفا کنی) و دعوت او را بپذیرى و در تشییع جنازه او حاضر شوى و در بیماریش از او عیادت کنى و بدن خود را در راه برطرف کردن نیاز او به زحمت اندازى و او را محتاج این نکنى که از تو خواهشى کند و به قضاى حوائج او شتاب کنى. اگر این کارها را کردى ولایت خود را به ولایت او و ولایت او را به ولایت خداوند پیوند زده‌‌اى.

منابع:

✓الکافي ج ۲، ص ۱۶۹
✓مصادقة الإخوان ج ۱، ص ۴۰
✓منیة المرید في أدب المفید و المستفید ج ۱، ص ۳۳۲
✓الوافي ج ۵، ص ۵۵۷
✓تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ج ۱۲، ص ۲۰۵
✓ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۷۱، ص ۲۳۸
✓ محاسبة النفس ج ۱، ص ۸۳، ح ۳۶۲۵۱۶

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره ما :

سایت زلال تحت نظارت خانواده محترم شهید سیدرضا پورموسوی بروزرسانی می‌شود.

با ما در ارتباط باشید: Seyedrezashahid@gmail.com