به مناسبت 4 آبان ماه سالروز رحلت عارف وارسته، خطیب و دانشمند توانا، استاد گرانقدر شهید سیدرضا پورموسوی، حجت الاسلام والمسلمین ملا محمد جواد تدیننژاد دست نوشته ای از استاد دکتر محمدرضا سنگری که در وصف خصوصیات آن عالم فرزانه که در واقع تقریظی بر کتاب تذکره مرآت الواعظين است بدین شرح میباشد:
هر روز، در ظهر داغ تابستان در پناه سایهٔ دیوار خود را به مسجد صاحب الزمان میرساندم تا خود را در زلال صحبتهای کوتاه و شیرین مردی تکیده و استخوانی که از پشت عینک ذره بینی نگاهش تا اعماق قلب را می کاوید، شستشو دهم مهربان بود و صمیمی نماز که تمام میشد تمام محبتش را در دستهایش میگذاشت و شانه هایت را می نواخت و از اینکه به مسجد آمده ای و فرصت جماعت و حق همسایگی مسجد را پاس داشته ای، سپاست می گفت.
بچه ها را سخت دوست داشت و در روزگاری که حضور بچه ها در مسجد و جماعت با بی مهری و حتی طرد برخی همراه بود، او سرپناهی مطمئن، پشتوانه ای همیشگی و مشوقی بزرگ محسوب می شد.
بیانی گیرا، گرم و روان داشت. سخنش با تمثیل و شعر و قصه آمیخته بود. تاریخ را خوب میشناخت. در هر منبر و موعظه، گریزی به تاریخ میزد و با چنان تسلطی سخن میگفت که گویی در حادثه ها زیسته و در صحنه ها تنفس کرده است. در نقل تاریخی مسائل و معرفی چهره ها، تسلطی شگفت داشت هرگز به یاد ندارم که با طرح نمونه هایی از تاریخ بنی العباس و بنی امیه تا هفت وزرا و امرای دربار یا دانشمندان و چهره های بزرگ را معرفی نکند. گاه به شوخی به دوستان میگفتم فلان بن فلان بن فلان بن فلان تا هفت پشت یعنی حاج ملا محمدجواد تدين!
شعر را خوب میخواند و خوب میشناخت به ضیایی دزفولی و صغیر اصفهانی ارادتی تمام داشت. چند بار که اشعار صغیر را میخواند و با طنین و آهنگین مراثی او را زمزمه میکرد میگفت: ای به قربانت تو کبیر اصفهانی هستی از شاعران گذشته اشعار سعدی مولانا، حافظ و امیرخسرو دهلوی را خوب خوانده بود.
وقتی شعری از خودش میخواند و یا از شاعر و شخصیتی بزرگ نکته ای مطرح می کرد نگاهش بر مجلس بال می گسترد و اگر حس میکرد کسی هست که حرفش را فهمیده و شعرش را ادراک کرده از دل و جان فریاد می زد: ای قربان آدم چیز فهم! پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بندرت بر منبر رفت و از ستمهایی که بر او رفته بود شکوه نکرد. او وارسته و پاک و زاهد بود از دنیا چیزی نداشت و همین آزادگی او را از تعلّق به نظام ستم بازداشته بود و در این راه چه رنجها و نارواییها که ندید و نچشید در مسجد زودتر از همه میآمد به عبادت مینشست و نمازش که روح را به سیر و گلگشت ملکوت می برد همه کس را به خویش میخواند بی پیرایگی، سادگی، مردمی بودن، صداقت در سخن و عمل عشق به قرآن و اهلبیت به او محبوبیت عجیبی میبخشید.
حجة الاسلام ،تدین چهره آشنای منبر و وعظ، مطالعات و آگاهیهای وسیعی داشت. وقتی احساس میکرد پای منبرش جوانها نشستهاند به طرح مسائلی میپرداخت که متناسب با زبان و احساس جوان باشد. و در آن موقع میتوانستی حس کنی که از علوم جدید و امروزی نیز غافل نیست. تواضع و افتادگی توأم با وقار و شکوهمندی، او را به همه دلها گره میزد. کنارش که مینشستی سر بر خاستن نداشتی، در هر نگاه و سخن، خود را در مغناطیسی گریزناپذیر مییافتی و این بود که همۀ تشنگیهایت را به زلال نگاه و سخنش میسپردی.
او سخن به اندازه میگفت با چاشنی همیشگی ،شعر، گرچه شاعری برای او ابزار قوت بخشی به سخن بود اما با شعرا انس و اتصال همیشه داشت. شعر او، ترجمان احساس اوست گرچه از کاستیها و ضعفهای صوری پیراسته نیست و معلوم نیست اگر این سیاهههایی که از او مانده در مجالی مناسب، ویراسته و پیراسته میشد چگونه میشد.
یاد آن بزرگ گرامی و همۀ کسانی را که در معرفی و شناساندن این چهره ها در تلاشند توفیق هماره همراه و رفیق. دوست دلسوز و تلاشگرم محمدحسین حکمت فر از نادر کسانی است که در زمانه عسرت و دلمشغولیهای عادی و روزمره به بازشناسی و معرفی آثار گرانقدر و ارجمند دیار فرهنگ پرور دزفول پرداختهاند و این اثر که گوشهای از زندگی بارور و زندگی ساز مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج ملا محمدجواد تدین است محصول همین کوشش و پویش ستودنی است. خداوند بر توفیقاتشان بیفزاید و در بازیافت و معرفی این آثار موفق ترشان بدارد.
یاد باد آن بزرگ متقی را که بر منبر همیشه این دو بیتی باباطاهر را با لحنی گرم و محزون میخواند:
جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو را از نامه خواندن ننگت آیو
اینک او نامه خوان سرفراز قیامت است با دفتری روشن از گفته هایی که هزاران روح را به میهمانی شکفتن و سرسبزی و تعالی بُرد یادش گرامی و جاودانه باد.
دزفول – 1373٫7٫21 محمدرضا سنگری