پدافند کوشک (عملیات رمضان) – قسمت دوم

این جور وقتها و زمان ها آن قدر ارزش بالایی دارند، که ملائکه از شمارش ثواب آن عاجزند.  وقتهایی که در زمان 
نمی گنجند، قلم ها قاصر از نوشتن و  زبانها ناتوان از گفتن هستند و فکرها قادر به درک آن نیستند.  در حال پیاده شدن از ماشین ها دعای: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاهُ،  بر عمر او بیافزا، را می خواندیم. 
در آن حال اگر کسی ناظر بر این بچّه ها بود، جلای روحشان را می دید و بزرگی  قلبشان را حس می کرد.
درک می کرد که این برادران چقدر عاشقِ معشوقِ خود هستند. 
اگر بخواهیم، درست فکر کنیم، و عقل را  قاضی کنیم، می فهمیم که همه ی اعمال و رفتاری را که برادران انجام می دادند، چه آن وقتهایی که مشغول خواندن قرآن بودند، و چه آن زمان هایی که می خندیدند و سرگرم بازی بودند،  همه و همه به نوعی نشانی از عشق بود.  
وقتی برنامه ی سخنرانی های اعتقادی و اخلاقی بر پا می شد، برادران برای فیض بردن تعلّل نمی کردند، و برای استفاده از برنامه ها همگی در محل جمع می شدند. نمازهایی که با آنهمه شور و عشقِ خالصانه خوانده می شد و آن همه دوستی ها،  احساس همدردی ها و وحدت میان آنها، همه نشانی از کمال و معرفت در کارها و اعمال بود و نتیجه ی آن،  اخوت و محبتی بود، که در بین بچّه ها برقرار شده بود. 
در کنار نماز، دعا و نیایش، گاهی  بعضی از دوستان شیطنت هایی هم می کردند، که باعث می شد،  سختیهای مکان و زمان تلطیف و شیرین شود. 
باید انسان کنار این بچّه ها باشد تا بتواند حال و هوای این روزها را درک کند. به قولی: گوش باطل است، آن چشم است که حق الیقین است. 
به وقت اذان مغرب، افرادی را می دیدید، که  با شتاب به سوی محل نماز جماعت در حرکت بودند،  برگزاری نمازهای جماعت با خشوع و خضوع قلبی، حال و هوایی دیدنی داشت. دعاهایی که آنها بعد از نماز، با چشمانی اشکبار، همراه خشوع و خلوص نیّت می خواندند، انسان را  به یاد  ناله های  علی(ع) در  شبهای  نخلستان می انداخت،  که سر بر چاه تنهایی، به درگاه خدای خود ناله 
می کرد. درست است که هیچ کس به مقام گریه ها و ناله های معصومین ( ع) نمی رسد،  امّا این دعاها و ناله ها نشانی از عشق به الله، در خود داشت، و عشق به خط  سرخ حضرت محمد(ص) و آل علی(ع). 
بعد از نماز، حوالیِ ساعت نُه شب، مراسم روضه خوانی و نوحه سرایی بر پا 
می شد. برادران طوری با گوش جان دل به نوحه های جانسوز مداح می سپردن، که از درد و سوزش سینه های خود، وقتی که به شدّت دست ها را بالا می بردند و بر سینه می کوبیدن، غافل می شدند. چرا که، افکارشان در جای دیگری سیر می کرد، و این را فقط کسی می فهمید، که شور عزاداری را در جماعت، به چشم دل می دید.  بعضی وقتها تا ساعت دوازده و نیم شب،  مراسم نوحه خوانی طول می کشید. 
به فرموده ی امام  خمینی که گفته بودند: این مراسم را برگزار کنید، که ما با گریه زنده هستیم، مراسم نوحه خوانی جزء جدا نشدنی از برنامه های بچّه ها در جبهه بود.
لحظه ها با انتظار روز موعود پشت سر هم می گذشت . از  حدود سه روزی که من در پادگان بودم، این برنامه ها و خصوصاً دعاها و روضه ها، هر روز بهتر و پر شورتر از روز قبل اجرا می شد و این  برای ما  نویدی بود، بر  پیروزی در  عملیات پیش رو، امید به رهبریِ امام زمان (عج) و اینکه خداوند ما را یاری خواهد کرد و همیشه حافظ  برادران است. 
بعد از سه روز که ما به پادگان دوکوهه رسیده بودیم، دیدیم که؛ در آنجا  حدود چند گردان از برادران خرم آباد، اهواز و دیگر شهرها حضور دارند. 
وقتی که در محوطه ی پادگان گردش می کردم، بیاد برادرانی افتادم که ، در حمله ی  فتح المبین و بیت المقدس در کنار ما بودند و شهید شده بودند؛ حالا جایشان چقدر در میان دوستان خالی بود ! 
چه روزهایی که در کنار هم دعا کرده و  گریه کردیم و چه شب ها که سر به سر هم گذاشتیم وخندیدیم. 
 معمولاً، هر روز صبح بعد از نماز، مراسم دعا بر پا بود.برنامه صبحگاهی، با تلاوت آیات گوهر باری از کلام الله مجید شروع می شد و  بعد از تلاوت قرآن، دعای مربوط به هر روز و سپس سرود صبحگاهی، خوانده می شد.  بعد از برنامه ها ی فرهنگیِ صبحگاه، برنامه های مربوط به آمادگی جسمانی اجرا می شد. دویدن همراه با شعارهایی با صدای بلند، که نشانی از صلابت، استواری و  قاطعیّت برادران رزمنده، در راه دین خدا بود، جزء جدا نشدنی برنامه ی صبحگاهی بچّه ها بود. سپس با کمی نرمش و شعارهای پایانی مثل: الیوم، یوم الافتخار، مراسم صبحگاهی به پایان می رسید و هر کدام از برادران مشغول کاراهای روزانه ی خود می شدند .

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره ما :

سایت زلال تحت نظارت خانواده محترم شهید سیدرضا پورموسوی بروزرسانی می‌شود.

با ما در ارتباط باشید: Seyedrezashahid@gmail.com