بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ 1361/05/27
حمد و سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است ، که این نعمت را به ما ارزانی داد تا قدر کارها و ارزش نعمتهایش را بدانیم و شاکر باشیم.
زمانی که درمحوطه ی دبیرستان امام جمع شده بودیم تا آماده بشویم برای حرکت به سمت جبهه ها ، وقتی آدم به چهره ی برادران نگاه می کرد ، چیز دیگری می دید!
چیزی فراتر از آنچه در ظاهر بود و اگر کسی می خواست بفهمد یا مسئله را درک و احساس کند ، باید با چشم دل به سیمای آنها نظر می کرد. صورت ها همه خندان و برانگیخته بود و بیانگر عشق به الله و تبلور ایمان قلبی به نیروی لایزال الهی بود!
آنها واقعا درک کرده بودند که برای چه آمده اند و به سوی چه چیزی می خواهند حرکت بکنند و قدرتشان را قرار است ، در چه راهی به کار گیرند .
آماده ی حرکت شدیم .
با کمی دقت نظر در جمعیت هر کسی متوجه می شد ، حرکت این جماعت نمادی ازایثار و از خودگذشتگی است و خودشان هم به خوبی این را حس کرده بودند . مردمی که برای بدرقه ی رزمندگان آمده بودند ، هر کدام با حرفی و سخنی ، ارادت خود را به عزیزانشان نشان می دادند ! یکی می گفت: خدا پشت و پناهتان باد، دیگری می گفت: درود برشما لشکر امام زمان (عج)، سومی می گفت: هر یک از شما برابر هزار نفر از دشمنان هستید .
بعضی ها هم گریه می کردند . همه ی این حرف ها و اشک ها حکایت ازعشق به خدا وعلاقه به اسلام بود که باعث این حرکت های الهی می شد. وقتی که می خواستیم سوار اتوبوس ها بشویم ، اگر درست به خداحافظی ها و دست دادن ها توجه می کردی ، حسی به انسان دست می داد ورای آن چیزی که در ظاهر دیده می شد ، که البته تنها برای کسانی قابل درک بود که با چشم بصیرت و قلبی پاک به حرف ها و آمد و شدها نگاه می کردند. چهره های خندان و بشاش رزمندگان هنگام خداحافظی و موقع دست دادن ها ، پر ازمعنا بود ، که همه بیانگر یک چیز بود و آن هم شور و عشقی بود که نسبت به دین خدا داشتند . آنها می دانستند که اسلام احتیاج دارد به ایثارشان و درک می کردند که اسلام با جنگ زنده می شود و یقین داشتند که با خون ریشه ی دین خاتم الهی محکم و پابرجا می شود، ریشه کفر و استبداد ، ظلم و تبعیض ها و نابرابری ها سست و پوشالین می شود .
مردمی که روی پل ایستاده بودند و ناظر برعزیمت برادران رزمنده ی خود به جبهه ها بودند ، می دیدند که چگونه عزیزانشان عاشقانه به سوی هدف حرکت می کنند . البته که هر کسی نمی تواند احساسی را که پشت پرده ی این حرکت است را درک کند ، برای دیدن چشم سر کفایت نمی کند ، چشم بصیرت می خواهد که بتوان نادیده ها رو دید و حس کرد.
برگردیم سراصل مطلب وقتی که سوار اتوبوس شدیم با آن شور و شوق و سیماهای خندان ، اتوبوس به حرکت درآمد و شعارها شروع شد : خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار . در هنگام حرکت شوق انتظار برای رسیدن به لحظه ی موعود و رسیدن به پادگان و محل استقرار ، اوج می گرفت . قلب ها به تپش می افتاد ، قلب هایی پر ازعشق به الله و ایمان به رسالت پیامبرش!
صدای زدن قلب ها با خلوص تمام به گوش می رسید که ندا می دادند، خدایا، پروردگارا، معبودا، من از این لحظه به بعد خود را تسلیم تو و ازآن تو می دانم و آماده ی انجام وظیفه و گوش به فرمان تو و پیامبر فرستاده ی تو ، حضرت محمد( ص) وسربازِ امام و مولای خود حضرت حجه ابن الحسن ، امام عصر ( عج) هستم .
دربین راه بعضی ها می خندیدند، بعضی ها دعا می کردند بعضی هم از مسائل پیرامونشان حرف می زدند و بعضی دیگر غرق در افکار خود بودند .
رفته رفته انتظار به امید و آرامش تبدیل می شد و وقت موعود می رسید . زمانی که رسیدیم به پادگان ، شور و شوقی در بین برادران بود که نمی دانم چگونه آن را برای شما تعریف کنم به خاطر اینکه اینجور وقت ها و زمان ها آنقدر ارزشش بالاست که ملائکه نمی توانند ثواب آن را بنویسند ، وصف آن لحظات در تاریخ و زمان نمی گنجد ، قلم از نوشتنش ناتوان و زبان از بیانش قاصر است و افکار از درک آن عاجز می ماند . به محض رسیدن ، دعای خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ، ازعمر ما بکاهُ ، بر عمر او بیافزا ، را می خواندیم . اگرکسی در آن لحظات بچه های رزمنده را می دید ، به راحتی می توانست جلای روحیشان و عشقشان را به معشوق درک کند. اگر خواسته باشیم درست فکر کنیم و عقل خودمان را قاضی قرار بدهیم ، می بینیم که ، اعمال و رفتاری را که برادران انجام می دادند که بعضی ها قرآن می خواندند، بعضی ها می خندیدند ، بعضی ها کتاب می خواندند، بعضی ها بازی می کردند اما به وقت دعا و نیایش همه ی برادران در مراسم سخنرانی های عقیدتی شرکت می کردند ، نمازهای جماعت با چه شور و عشقی خالصانه برگزار می شد . آن همه دوستی ها و احساس همدردی ها و وحدت میان آنها ، همه و همه نشانی از پیروزی در کارها و اعمال است و نشانی از اخوت اسلامی است که دربین آنها موج می زند . البته بعضی شیطنت هایی هم می کردند که سختی مکان رو تلطیف می کرد . باید انسان در اینجا باشد و ببیند. این ها مسائلی هستند که تنها باید با چشم خود دید و درک کرد ، به قول شاعر گوش باطل است آن چشم است که حق الیقین است .
درموقع اذان مغرب افرادی را می دیدم که شتابان و با عجله به سوی محل نماز جماعت در حال حرکت بودند ، و چه نمازهایی می خواندند! سرشار ازاخلاص ، خشوع و خضوع در برابر پروردگار خود و دعاهایی که آنها بعد از نماز با گریه و دست هایی که به سوی آسمان بلند بود ، می خواندند انسان را به یاد ناله ها و گریه های مولایمان ؛ علی(ع) ، در شب های نخلستان و سر بر چاه دعا کردن های آن بی تکرار تاریخ ، می انداخت .
درست است که هیچکس به مقام گریه ها و ناله های امام معصوم نمی رسد، اما این نشانه ها، نشان از این دارد که اینها عاشق خدایند و پیرو خط سرخ حضرت محمد(ص) و آل علی(ع) هستند .
بعد از نماز حدودهای ساعت 9 به بعد برنامه ی روضه ای کوتاه و نوحه ای جانسوز برقرار بود . رزمندگان شروع به سینه زدن می کردند و دست ها را بلند می کردند و با شدت و شور سینه می زدند ، بدون اینکه از سوزش سینه خم به ابرو بیاورند ! چرا که فکر جای دیگری بود ، سخت است فهمیدن اینکه در آن لحظات پرشور، افکارشان در کجا سِیر می کرد ! بعضی وقت ها تا ساعت 12ونیم مراسم نوحه خوانی و عزاداری طول می کشید .
لحظه ها با انتظارِ فرا رسیدن روز موعود پشت سر هم می گذشت. من این حق را به خودم می دهم که بگویم ، واقعاً روزهایی را که برادران پشت سرهم می گذراندند با آن شور و عشق به معشوق ، روزهایی الهی هستند که ملائکه ی خداوند بر پادگان نظر دارند و در پادگان می گردند و در اطراف آن دور می زنند و در تعجبند از کارهای آنان که روزانه انجام می دهند.
بلاخره لحظه ی موعود فرا رسید . زمانی که رسیدیم به پادگان ، شور و شوقی در بین برادران بود که نمی دانم چگونه آن را برای شما تعریف کنم !
ادامه دارد . . .